عید نوروز و 5ماهگی
یکی یه دونه من سلام .اومدم با کمی تاخیر اولین عید رو به شما تبریک بگم .پسر گلم پنج ماهه شدی مدام غلت میخوری و گردنت رو حسابی بالا میاری دیگه مدام بو بوووو بو میکنی تواناییت در گرفتن اشیا بالاتر رفته وحسابی چنگ میندازی به تختت خیلی علاقه داری هر طرف که بذارمت پاهات و به میله ها میرسونی و بهش ضربه میزنی .عزیزم امسال عیدی هات و با دستهای خودت گرفتی .عاشق بهم رسوندن دستهاتم وقتی میخوای چیزی رو بگیری .هر روز شیرین تر میشی عزیز دلم .وقتی دستت رو به مشمای باد شده چنگ میندازی با اون صدای قشنگت میخندی وقتی زیر پات میذارم مرتب پاهات و بهش میکوبی .خودت گل رو از تو گلدون در میاری
نیمای عزیز تر جانم از خدا سلامتی رو برات میخوام دعای همیشگی من .
پسرم بیماری بخشی از زندگی هر قدر هم که مراقب باشی باز نمیتونی از دست این ویروس ها فرار کنی .گل پسرم دوست نداشتم خاطرات تلخ و برات بنویسم اما یاد آوری لحظه های سخت باعث میشه قدر خوشی ها رو بیشتر بدونیم .
شب عیدی سرمای شدیدی خوردی اول بابا بعد شما وبعد هم من روزهای سختی رو گذروندیم خدارو شکر بهتر شدیم.