ماجراهای پدر و پسر
تقریبا دو هفته پیش بود اقانیما داشت شیر میخورد که بابا از سر کار اومد و گفت سلاااااااااااااام پسرم .نیما سینم و ول کرد و یه لبخند خوشگل زد و دوباره به شیر خوردن ادامه داد.اون روز فکر کردم شاید اتفاقی بوده ولی این طور نبود .پسرم وقتی با باباش بازی میکنه کلی سر حال میخنده و مرتب دست و پا میزنه. وقتی که بابا زیر گلوش و بوس میکنه و صدا در میاره دوست داره و حتی وقتی بغل من گردنش و بالا میاره تا منم همین کارو کنم.
البته آقا نیما زمانی که به پایان دو ساعت بیداریش نزدیک میشه گریه هم میکنه وبعد از چرت دوباره سر حال میشه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی